آشنایی با شخصیت نورانی امام هفتم(باب الحوائج)

زندگینامه، کرامات، احادیث و روایات و ....

آشنایی با شخصیت نورانی امام هفتم(باب الحوائج)

زندگینامه، کرامات، احادیث و روایات و ....

آشنایی با شخصیت نورانی امام هفتم(باب الحوائج)

در سوره احزاب آیه 33 چنین آمده است: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
(خداوند اراده فرموده است که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت برطرف کند و شما را پاک و مطهر گرداند.)

کلمات کلیدی
نویسندگان

قرآن و زندگی و سیره امام علیه السلام

پیاده کـردن قـرآن در تمام مراحل زندگی و دل بستن به آن، یکی از امتیازات بسیار بزرگ مردان الهی به ویژه امامان معصوم است. امام موسی بن جعفر علیه السّلام نیز با دنبال کردن همین شیوه، این درس بزرگ را به تمام مـسلمانان و پیـروان خویش آموختند که با بها دادن بیشتر به قرآن کریم، حضورش را در زندگی پر رنگ بنماییم؛ چرا که این کتاب آسمانی، بیان کننده آیین زندگی بشر است.

گفتار شیخ مفید(ره)

«کان علیه السلام أفقه أهل زمانه حسب ما قدمناه و احفظهم لکـتاب اللّه و أحـسنهم صوتا بالقرآن و کان اذا قرأ یحزن و یبکی السامعون لتلاوته؛ امام علیه السّلام فقیه ترین فرد در زمان خود بوده آن گونه که گفته شد. همچنین حافظ ترین فرد نسبت به کتاب خدا و از نظر لحن و صدا آشناترین فـرد بـه قـرآن بوده است و هرگاه قرآن می خواند، محزون مـی گشت و شـنوندگان نـیز می گریستند»[1].

پاسخ قرآنی

ابو حاتم گوید، شقیق بلخی به من گفت:

در سال 941 ق. به قصد حج حرکت نموده تا به قادسیه[2] رسیدم. و در حالی که کثرت مردم را نظاره گر بودم، ناگاه چـشمم بـه جـوانی خوش سیما، سبزه و لاغر اندام افتاد که روی لباس هایش پیراهنی از پشـم و نـعلینی در پا داشت. از این که او را به تنهایی و جدای از دیگران نشسته یافتم، پیش خود گفتم: این جوان، یکی از صوفیه است که می خواهد در بین راه بار او را دیگران بـکشند؛ سوگند بـه خـدا، نزد او می روم و توبیخش خواهم کرد.

ازاین رو، نزدش رفتم. تا مرا دید که به سویش مـی روم گفت: ای شقیق! «اجتنبوا کثیرا من الظن إنّ بعض الظن اثم»[3]؛ «از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ چراکه بعضی از گمان ها، گناه است». این را گفت و مرا رها کـرد و بـه راه خـود ادامه داد.

پیش خود گفتم: این امر عظیمی است؛ زیرا او هم آنچه که در دل داشتم، به مـن خـبر داد و هم نام مرا بر زبان آورد، و این نیست مگر بنده ای صالح. باید به دنبالش رفته، از او بخواهم تا مرا حـلال کند. بدین جـهت بـه سرعت به دنبالش راه افتادم، اما از دیده ام پنهان شده و دیگر او را نیافتم.

اما وقتی که به واقـصه[4] رسیدیم، او را در حـال نـماز و نیایش یافتم که به شدت به خود می لرزید و اشکش جاری بود. پیش خود گفتم: این هـمان دوسـت مـن است، بهتر آنکه نزد او رفته و حلالیت بطلبم.

پس منتظر ماندم تا این که نمازش پایان یافته و نشست. نزد او رفتم، وقتی کـه مـرا دید، اظهار داشت:

ای شقیق!این آیه را تلاوت کن:

«و إنّی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدی»[5] «و من هرکه را تـوبه کـند و ایـمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم». این را گفت و به راه خود ادامه داد.

من نیز پیش خود گـفتم: این جـوان (امام کاظم علیه السّلام) از ابدال است؛ چراکه دو بار از اسرار درونی من سخن گفت.[6]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۰
مریم چوپانی

شهادت امام موسی کاظم(ع)

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۴۰ ق.ظ

بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

 

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند.

 

جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۴۰
مریم چوپانی

زندگی‌نامه امام موسی کاظم(ع) از ولادت تا شهادت

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ب.ظ


ولادت، کنیه و القاب

هفتمین امام شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 هجری قمری در ابواء متولد گردید.
پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر گرامیش حمیده است. 
میلادش برای امام صادق علیه السلام چنان شادی‌بخش بود که آن حضرت به‌همین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود. 
نام مبارکش موسی و القاب و کنیه هایش متعدد است؛ مشهورترین لقبش کاظم و صابر و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوالحسناست. نقش نگین انگشتری‌اش جمله حسبی الله بوده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۲
مریم چوپانی

اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ق.ظ

مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید:سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: 
« امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم.» 

گفتم:« آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!» 
فرمود: 
« ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ » 
گفتم:« نه، ای مولای من. » 
فرمود: 
« پس چه؟ » 
گفتم:« دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود » 
امام چنین دعا کرد: 
« خدایا او را ثابت‌قدم بدار. » 
سپس فرمود:« من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطینآورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم.» 

ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. 
سپس فرمود: 
« من پس از سه روز از دنیا می‌روم. » 
من به گریه افتادم. فرمود: 
« گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. » 

منابع: 
بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۰۰
مریم چوپانی